نامه ای برای خدایی که وجود ندارد.
درگیر اینکه آیا وجود داری یا وجود نداری ، نیستم.
مدتهاست به این موضوع فکر نمیکنم.
یعنی دیگر اهمیتی نداره
چه باشی چه نباشی.
اما میدونم اگر هم وجود داشته باشی
ترسو و بی مسئولیتی
جرأت به عهده گرفتن اشتباهاتت رو نداری
حقیقتش رو بخوای اگه من خدا بودم ، حس مسئولیت پذیری بهتری داشتم.
میدونی خیلی وقته که دائم برام اتفاقهای ناگوار رخ میده
در هر کدوم از این اتفاقات دنیا ناعادلانه منو محکوم میکرد و میکنه.
شاید اگر وجود داشته باشی به من بخندی و بگی اینا همه اش بخاطر اینه که به من اعتقاد نداری.
خدا تو دنبال چی هستی؟ ایمان یا ستایش؟
اینکه به تو ایمان داشته باشیم یا هر روز و هر ساعت تو رو ستایش کنیم؟
اه لعنتی چقدر میتونی عقده ای باشی که دنبال این دو گزاره ای
حدود ۲۵ سال به تو ایمان داشتم
یعنی به یک موجودی موهوم و مجهول
چه شد ؟ چه دستاوردی داشت؟
اینک میخوام ادامهٔ زندگیم رو با حقایق پیش ببرم.
میدونی تو مانند جمهوری اسلامی هستی که بعد از عملیات خرابکانه ای در داخل و خارج کشور ، اون رو به گردن نمیگیره.
تو با آفرینش اینهمه موجود در دنیا ، هیچ مسئولیتی به عهده نمیگیری
همه شان را ول کردی به امان خودت …
باز هم برای تویی که وجود نداری ، خواهم نوشت .
م-ب
اگه خدا وجود داشته باشه همین چرخا میکونم تو کونش